به نام روشنایی بخش بینش

موضوع
فهرست عناوین
پیوندها
صفحات جانبی
نویسنده و تنظیم کننده :
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات
آرشیو
زمزمه
13- بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
2- حکمت آموز و نور حاصل کن
دل خود را به نور واصل کن
12- هرکسی را بهـر کاری ساختند
مــیل آنرا در دلــــش انداخـتند
8- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
8- هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
6- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
6- ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
7- عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم.10
12- بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود.11
8- در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم.4
8- ای که گفتی "فَمَن یَمُت یَرِنی" جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا ببینمی رویت
8- اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن که پری از طعام تا بینی
12- کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی.6
15- خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج
3- خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی
منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد به فریادرس
سکه تو زن تا اُمرا کم زنند خطبه تو کن تا خطبا دم زنند

6- گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود.12
8- بار درخت علم ندانم مگر عمل با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
علم آدمیتست و جوانمردی و ادب ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
لاجرم هر کس کــه بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست
12- مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.8
6- ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.7
6- هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
8- تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت.13
11- هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه.15
8- داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست.16
8- توانگری نه به مال است پیش اهل کمال که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال
من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
6-در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

1- ابوسعید ابوالخیر
2- اوحدی
3- بابا طاهر
4- پوریای ولی
5- جلالالدین محمد بلخی
6- حافظ
7- رحیم معینی کرمانشاهی
8- سعدی
9- سهراب سپهری
10- شهریار
11- شیخ بهائی
12- فردوسی
13- مولوی
14- میرزا تقی خان بینش
15- نظامی
گدا و خدا
خوان کرم
بر سر راهی، گدائی تیره روز نالهها میکرد با صد آه و سوز
کای خدا، بی خانه و بی روزیم زآتش ادبار، خوش می سوزیم
شد پریشانی چو باد و من چو کاه پیش باد، از کاه آسایش مخواه
ساختم با آنکه عمری سوختم سوختم یک عمر و صبر آموختم
آسمان، کس را بدین پستی نکشت چون من از درد تهیدستی نکشت
هیچکس مانند من، حیران نشد روز و شب سرگشته بهر نان نشد
ایستادم در پس درها بسی داد دشنامم کسی و ناکسی
رشته را رشتم ولی از هم گسیخت بخت را خواندم ولی از من گریخت
پیش من خوردند مردم نان گرم من همی خون جگر خوردم ز شرم
دیدهام رنگی ندید از رخت نو سیر، یک نوبت نخوردم نان جو
این ترازو، گر ترازوی خداست این کژی و نادرستی از کجاست
در زمستانم، تف دل آتش است برف و باران خوابگاه و پوشش است
آبرو بردم، ندیدم از تو روی گم شدم، هرگز نکردی جستجوی
گفتش اندر گوش دل، رب ودود گر نبودی کاردان، جرم تو بود
نیست راه کج، ره حق جلیل کجروان را حق نمی گردد دلیل
تو براه من بنه گامی تمام تا منت نزدیک آیم بیست گام
گر بنام حق گشائی دفتری جز در اخلاص نشناسی دری
گر کنی آئینۀ ما را نظر عیبهایت سر بسر گردد هنر
ما ترا بی توشه نفرستادهایم آنچه میبایست دادن، دادهایم
دست دادیمت که تا کاری کنی در همی گر هست، دیناری کنی
پای دادیمت که باشی پا بجای وارهانی خویش را از تنگنای
چشم دادم تا دلت ایمن کند بر تو راه زندگی، روشن کند
بر تن خاکی دمیدم جان پاک خیرگی ها دیدم از یک مشت خاک
تا تو خاکی، را منظم شد نفس ای عجب! خود را پرستیدی و بس
ما کسی را ناشتا نگذاشتیم این بنا از بهر خلق افراشتیم
کار ما جز رحمت و احسان نبود هیچگاه این سفره ، بی مهمان نبود
در نمیبندد بکس، دربان ما کم نمیگردد ز خوردن، نان ما
آنکه جان کرده است بی خواهش عطا نان کجا دارد دریغ ، از ناشتا
این توانائی که در بازوی تست شاهد بخت است و در پهلوی تست
گنجها بخشیدمت، ای ناسپاس که نگنجد هیچکس را در قیاس
آنچه گفتی نیست، یک یک در تو هست گنجها داری و هستی تنگدست
عقل و رای و عزم و همت، گنج تست بهترین گنجور، سعی و رنج تست
عارفان، چون دولت از ما خواستند دست و بازوی توانا خواستند
ما نمی گوئیم سائل در مزن چون زدی این در، در دیگر مزن
آنکه بر خوان کریمان کرد پشت از لئیمان، بشنود حرف درشت
آن درشتی، کیفر خودکامهاست ور نه بهر نامجویان، نامهاست
هیچ خودبین، از خدا خرسند نیست شاخ بی بر، در خور پیوند نیست
زین همه شادی، چرا غم خواستی از کریمان، از چه رو کم خواستی
نور حق، همواره در جلوه گریست آنکه آگه نیست، از بینش بریست
گلبن ما باش و بهر ما بروی هم صفا از ما طلب، هم رنگ و بوی
زارع ما، خوشه را خروار کرد هر چه کم کردند، او بسیار کرد
تا نباشی قطره، دریا چون شوی تا نهای گم گشته، پیدا چون شوی
گلایه صفر
من آن صفرم که هیچ
ارزش ندارم
ولی سرخیل میلیون و هزارم
الف از قدرت من الف
گردد
فزاید اعتبارش زاعتبارم
جهان تا هست و تا باقی
است اعداد
نکاهد ذرهای از اقتدارم
ولی با این همه قدرت
که بینی
همان صفرم که هیچ ارزش ندارم
چرا بعضی با صفر همزبانی کرده و خود را سبک می شمارند .
در شعری منسوب به حضرت علی (ع) آمده است :
آیا گمان میبری تو یك جثه كوچكی هستی؟ در حالی كه جهان بزرگتری در تو پیچیده شده است.
(اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ
صَغِیرٌ وَفِیكَ انطَوَی العَالَمُ الاَكبَرُ) . مسئله در بینش و درک جایگاه و خواسته های ماست. هشیار باش خلقت عالم ز بهر تست ، غیر از خدا هر آنچه بخواهی شکست توست.
به تجربه دیده ایم ،مردمی که به آنها القاء کرده بودند شما در حد صفر هم نیستید ، وقتی آگاه شدند و در کنار اعداد سرنوشت ساز قرار گرفتند ، هم به قدرت واقعی خود پی بردند ، و هم ارزش آن اعداد را میلیون ها برابر بیشتر کردند . چرا که ید اللَّه مع الجماعة
همراه آخر
----
به قبرستان گذر کردم، کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویــش
نه درویش بی کفن در خــاک رفته
نه
دولتمند برده ، یک کفن بیش
شاعر : بابا طاهر

حضرت رسول (ص)
زیـركترین شما كـسـى اسـت كه بیشتر از دیگران به یاد مرگ باشد و دور اندیشترین شما ، آماده ترین تان براى آن است .
إنَّ أكْیَسَكُم أكْثَرُكُم ذِكْرا للمَوتِ ، وإنَّ أحْزَمَكُم أحْسَنُكُمُ اسْتِعْدادا لَهُ
منتخب میزان الحكمة : 146
Dear Sir/Madam, It is my great pleasure to invite you to visit http://selected.ir